یه شب با خودش قرار گذاشت به تمام روزهایی که شب شدند به تمام کامهایی که تلخ شدند به تمام حرفهایی که سکوت شدند به تمام اعتمادهایی که خیانت شدند به تمام بودنهایی که تنهایی شدند به تمام عشقهایی که نفرت شدند به تمام راستهایی که دروغ شدند به تمام قلبهایی که سنگ شدند به تمام دیوارهایی که آوار شدند به تمام چشمهایی که اشکشدند به تمام قولهایی که فراموش شدندبه تمام ساعتهایی که انتظار شدند پایان بده خیلی دیر با خودش قرار گذاشت کهتک به تک احساسات پنهان شده را در آغوش بگیردبا چشمهایش گریه کندبه عقربههای ساعتش قول نرسیدن بدهد به روزهایش رنگ سیاهی بزند به اعتمادش خیانت تزریق کند به عشقش متنفر شود به عشقش متنفر شودبه عشقش متنفر شود این احساس برایش تازگی نداشت عشق و تنفر را بغل نکرد اخر بیش از چند سال است که این احساس را با خود به اینور و , ...ادامه مطلب