قلب من

ساخت وبلاگ

اوایل یک سال غمگین درگیر یک داستان غمگین تر  شدم

در لحظه اول  صدای قلبمو می شنیدم

خودمو انگار  گم کرده بودم

از همون اول مشخص بود گوشه کتاب داستانم باید نوار مشکی میذاشتم

کل داستانم رو باید رنگ مشکی میزدم

چشمای خودم و خودش هم تو سیاهی همدیگه رو دیدند

انقد تاریک و مشکی زده بود که ما حتی بغل دستیامون رو هم نمی دیدیم

مرموزی حرکات صورت و چشماش قلبم رو وادار می کرد برای چند ثانیه نزنه و سرگرم دیدنش بشه ،کسی رو نمیدیدم

و اون هم شاید راه فکر و خیالش رو هوس، سد کرده بود و مانع میشد متوجه حضور کسی بشه

از این ماجرا.....نگم چند سال می گذره .....به نفع خودم و خاطراتمه

اما بعد از اون دلمو دست چند تا تعمیرگاه

حرفه ای دادم

مثل یه وسیله ای که امیدی به درست شدنش نباشه و فقط دو ساعتِ اول خوب برات کار می کنه ،دل منم همین طور بود بعد از دو ساعت دوباره درد و گریه و بی قراری سراغم رو می گرفتند و سمتم میومدن!

تو این چند  ماه دوستای بدی برام نبودن

آخه بعضی شبا  ازم خسته میشدن و راه

خونه ی دلم رو از عمد فراموش می کردند

لا به لای اون دردا و شکستگی ها دلم رو دوباره به اونی خوش کردم که قدمت دوس داشتنش تو قلبم نزدیک یک سال میشد

شایدم تاوان خلف وعده م رو با دلم دادم

آخه آخه نه ماه بود که دلم بهونشو می گرفت

آتیشی که مرسی گفتناش به دلم میزد رو هیچ وقت فراموش نمی کنم

حاضر بودم همه کلمه های و جمله های دنیا

بی بی حرف و نقطه بمونند اما فقط من  "مرسی" رو ازش بشنوم

واقعا هم که خوش یمن و مبارک بود درست مثل اسمش...

قرار نبود اینجا و الان از اویی که چشم و قلب و حتی صدام تا ابد دنبالشه بنویسم

فعلا یه نقطه خیلی پررنگ و درشت رو اینجا میذارم تا توی نوشته های بعدیم از اسمش و صداش بنویسم.

چقد خوبه وقتی که پنجره ناامیدیت رو به دنیا باز کردی و هرشب دلت موزیک غمگینش رو پلی می کنه و اشکات بی اراده گونه های پژمرده ت رو خیس می کنه

قلبت یواشکی کسی رو صدا بزنه که ناجی تنهایی و تاریکیاته

در سطرهای اول از کسی نوشتم که لایق قلم زدن روی دفترم هم نبود

چه برسه به ....

قلب من جایگاه آدمایی که مثل آسمون و دریا آبی باشند و آبی ترین بمونند

سیاهیای دل زنگ زدشون رو  به سیاه چاله های قلب خودشون  واگذار می کنم

تنها یه دعا برای آروم کردن دلم تو این لحظه:

دنیا جان این آدمای خاکستری و سیاه و تیره دل رو کاری کن که اسم تو رو بد جا نندازن

پس به حرمت بزرگی اسمت سیاهیاشون رو ازشون دور کن....حتی برای خودت هم که شده با یه فوت خیلی بلند گرد و خاکشون رو بردار

 

مریم پاییزی ...
ما را در سایت مریم پاییزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maryambanoo7o بازدید : 213 تاريخ : شنبه 24 فروردين 1398 ساعت: 19:08