یه شب با خودش قرار گذاشت
به تمام روزهایی که شب شدند
به تمام کامهایی که تلخ شدند
به تمام حرفهایی که سکوت شدند
به تمام اعتمادهایی که خیانت شدند
به تمام بودنهایی که تنهایی شدند
به تمام عشقهایی که نفرت شدند
به تمام راستهایی که دروغ شدند
به تمام قلبهایی که سنگ شدند
به تمام دیوارهایی که آوار شدند
به تمام چشمهایی که اشکشدند
به تمام قولهایی که فراموش شدند
به تمام ساعتهایی که انتظار شدند
پایان بده
خیلی دیر با خودش قرار گذاشت که
تک به تک احساسات پنهان شده را در آغوش بگیرد
با چشمهایش گریه کند
به عقربههای ساعتش قول نرسیدن بدهد
به روزهایش رنگ سیاهی بزند
به اعتمادش خیانت تزریق کند
به عشقش متنفر شود
به عشقش متنفر شود
به عشقش متنفر شود
این احساس برایش تازگی نداشت
عشق و تنفر را بغل نکرد
اخر بیش از چند سال است که این احساس را با خود به اینور و آنور میکشاند
شاید باید پیشتر از همه اینها خودش را در آغوش بگیرد
باید پل پوسیده گذشته را آتش بزند
و با آن دستانی که هیچ وقت در همدیگر گره نخورد
برای آن آدمی که از آن طرف پل سوخته فقط نگاهش میکند ،دست تکان دهد…..
مریم مستوفی
مریم پاییزی ...برچسب : نویسنده : maryambanoo7o بازدید : 89