چهار پاییز

یک روز کاملا معمولی تمام شد و تو حق داشتی که فکر نکنی اصلا باید اتفاقی را به کسی در این روز تبریک بگویی . اصلا اتفاقی نیفتاده بود زیبا ٬ فقط گوشه ی دنج و کوچک تقویم کسی که عادت داشت اسم عاشق و معشوق ها را جمع کند ستاره ای به علامت تولد یک عاشق کشیده بودند شاید هم اشتباه بود ٬ تو جدی نگیر ٬ نه ٬ عین آدم های قدر نشناس به من خیره نشو ٬ نامه ی سال پیشت جداست ٬ تمام کارهای بی تکرارت را نوشته ام تا همه بخوانند  و بدانند که زیبای من گاهی اگر هوس کند که فرشته ترین چهره اش را نشان کسی می دهد که بیست و چند سال تمام است دلش می خواهد لااقل ادای آدم ها را در بیاورد و نمی تواند ٬ خیلی فکر کردم که جوری خودم را گول بزنم و خبر چین ها را قانع کنم . ببین این طرح به نظر تو چطور است ؟

تو از بچگی وقتی لباس متفاوت را انتخاب کردی دلت می خواست همه چیزت با بقیه فرق کند و حالا هم همین طور است تو کلی فکر کردی و دیدی که همه از دور و نزدیک این دنیا امروز را به من تبریک خواهند گفت و تو اگر این گونه کنی از تفاوتت کم می شود یعنی این حدس تو بود . پس ترجیح دادی یادت برود

با اینکه یادت بود . این فکر دیروز را به خاطرات خوش سال پیشت جوری سنجاق کردم که عطر و بوی آن را بگیرد ٬ زیبا تابستان چشمانت همیشگی ست ٬ پلکهایت را نبند سردم می شود .

 از برای تجربه چندی مرا دیوانه کن

گر به از مجنون نباشم باز عاقل کن مرا                                             

دیروز چهار پاییز تولد من بود و از تک تک دوستانم که منو با پیام خودشون خوشحال کردند نهایت تشکر رو دارم و امیدوارم دلشون همیشه بهاری باشه و غصه هاشون با برگ ریزان این پاییز زرد برگ برگ بریزه رو زمین.

دوستون دارم و قدرتونو میدونم.

این متن بالا رو از کتاب مریم عزیز  اشاره به کسی  گفتم که هیچ وقت......